loading...

در حوالی اریحا

My Voices

بازدید : 0
دوشنبه 21 بهمن 1403 زمان : 0:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

و اما امروز آمده ام تا کمی‌از تو بگویم

تا کمی‌با تو بگویم

با تویی که حالا 37 روز از به دنیا آمدنت می‌گذرد

با تویی که قند روزهای تلخبابا شده ای

با تو که خنده‌های بی دلیل گاه و بی گاهت تمام قندهای عالم را در دل مامان و بابا آب می‌کند

با تو که در شهرستان محل خدمت پدر متولد شدی و شده‌‌‌ای معیار شمار سال‌های قضاوت بابا از مردم و روزگار

دختر شهرستانی من،

آمده ام با تو بگویم، با تو دلارام بابا که حالا آرام دل بابا شده ای

و البته این روزها آرام و قرار و خواب را از چشم‌های زیبای مادرت گرفته ای

امروز پیامکت آمد،

«همکار گرامی، کمک هزینه حق اولاد از تاریخ 13 اردیبهشت 1403 در حکم کارگزینی شما اعمال گردید!»

سیزده اردیبهشت هزار و چهارصد و سه،

تاریخی که چشم و چراغ خانه سبز و همیشه سبز ما شدی...

چقدر حس خوب و قشنگی بود، آنجا که پشت در اتاق عمل پرستار با لبخند خبر سلامتی تو و مادرت را داد

آنجا که صدای گریه بلندت را از پشت در شنیدم و این پا و آن پا می‌کردم برای یک لحظه زودتر دیدنت

تو نیامده با آمدنت دنیای ما را زیر و رو کردی

فدای آن پاهای کوچکت بشوم

که توی دست‌هایم گم می‌شود...

دختر سه کیلو و هشتصد گرمی‌من!

با آن ده دانه انگشت پاهایت که شبیه دانه‌های انار، ریز و مرتب کنار هم ردیف شده اند

پا قدم خیر تو رتبه 13 کنکور ارشد بابا بود بعد از سه بار آزمون!

اما حالا که تو را دارم، دیگر میلی به دانشگاه تهران نمانده و همین فردوسی خودمان را انتخاب کردم،

دوست ندارم در رفت و آمد باشم و لحظات ناب نوزادی تو را از دست بدهم...

راستش اصلا طاقت دوری تو را ندارم

تو آرزوهایم را تغییر داده ای،

تو با همان قد 56 سانتی ات!

زیبای بابا

آهوی بابا

قربان آن مژه‌های بلندت بشوم

خیلی بیشتر از آنچه که دیگران فکر می‌کنند،

و خیلی بیشتر از آنچه که مادرت فکر می‌کند دوستت دارم دلارامم...

و چه خوب گفت مرحوم اصفهانی:

دل نیست هر آن دل که دلارام ندارد

بی روی دلارام، دل آرام ندارد... (1403/3/20)

بازدید : 0
دوشنبه 21 بهمن 1403 زمان : 0:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس42) ساعت روی دو و نیم هکر نست مانده و عقربه‌هایش بس بی رمق درجا می‌زنند. دلم گرفته و ساعتی است قلم به دست نشسته و منتظر واکنشی هستم. لیک خبری نیست و این «بی خبری» بد آزارم می‌دهد. چند دقیقه‌‌‌ای می‌شود که دیگر از فنجان قهوه هم بخاری نمی‌آید... (متن: سالن مطالعه خوابگاه، پاییز 95، ساعت 2:35 هکر نست | ویس: تابستان99)

بازدید : 0
دوشنبه 21 بهمن 1403 زمان : 0:56
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

کاش باران بودمو غم پنجره را میشستم...

شعر:لاادری

یک روز معمولی از اردی بهشت، مشهد

#پست_موقت

بازدید : 965
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس30) وقتی ساکش را انداخت روی دوشش و از خانه بیرون رفت، زار زار گریه کردم، اما رفت... قرار بود نیمه شعبان برای مراسم نامزدی و بله برون برگردد اما... (متن:طیبه مزینانی|کتاب مجاوران خورشید|بهار 99)

+تا 25 خرداد وبلاگ بروز نمیشه، کامنت‌ها هم فعلا بسته ست. موقتا ویس‌های جدید رو میذارم تو کانال. دعاکنید برامون، یاعلی)

بازدید : 718
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس29) دل مرد را بشکنید، کمرش را بشکنید، قلبش را بشکنید، اما... (متن:لاادری|بهار99)

بازدید : 253
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 9:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس28) و اما بگویم از خانه‌ی دوست، که سهراب سراغش را می‌گرفت و مشیری نشانی اش را می‌داد... دوستانمان صبح مان را با مشتی اراجیف شب کردند و شبمان را با سلسله‌‌‌ای از یاوه، صبح. نه ما را به جایی رساندند، نه گذاشتند به جایی برسیم... (متن:اریحا|بهار 95)

(یادگاری از روزهای تلخ بهار 95. چندباری این متن را بازخوانی کردم و رنگ و لعابش دادم و غلط‌هایش را گرفتم. اما هیچ کدام شان به اندازه این ویس قدیمی‌و بی کیفیت به دلم ننشست. از این ویس قدر یک دنیا خاطره دارم. حال و هوای صدای این ویس، همان حال و هوای زمان نوشتن متنش را دارد. ایامی‌که به قول استادم مرحوم دکتر اردلان جوان، رانده ز دوست بودیم و مانده ز بیگانه...)

بازدید : 393
جمعه 22 اسفند 1398 زمان : 22:22
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس19) خدایا چشمان مرا از من مگیر، که پدرم هرگز چشم‌های من نخواهد شد...

و پاهای مرا از من مگیر، که برادرم هرگز مرا راه نخواهد برد... (متن: اریحا)

بازدید : 472
چهارشنبه 20 اسفند 1398 زمان : 20:47
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس18) نمی‌دانی کنار آب، تشنه شهید شدن چه حالی می‌دهد... (نقل از کتاب مشهد خیّن)

بازدید : 289
جمعه 15 اسفند 1398 زمان : 23:32
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس17) هیچ معلوم نیست دوباره پاییز باشد، دوباره تو باشی، دوباره قرار دلت به «بارانی» بی قرار شود... (متن: وبلاگ نجوای بی پروا)

بازدید : 406
پنجشنبه 14 اسفند 1398 زمان : 1:12
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5

در حوالی اریحا

در حوالی اریحا (ویس16) باز پاییز؛ پادشاه فصل‌ها... کاش می‌دانست چقدر دلتنگش شده بودم، او می‌آید و باز دلم می‌گیرد، باز لذت لرزیدن تا صبح روی بام شهر، آن هم وقتی همه خوابند، باز اختلاط اشک و باران... (متن:خودم)

تعداد صفحات : 1

آمار سایت
  • کل مطالب : 11
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 1
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 1
  • بازدید کننده امروز : 1
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 1
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 3
  • بازدید ماه : 65
  • بازدید سال : 187
  • بازدید کلی : 9994
  • کدهای اختصاصی